˝بهنام محمدی˝ نوجوان 13 ساله خرمشهری در نخستین سال جنگ تحمیلی عاقبت بر اثراصابت تركش خمپاره در خرمشهر به شهادت رسید و شهید “فهمیده ای˝ دیگر شد.
به گزارش باشگاه دانشجومعلمان ایران به نقل از پانا؛ "بهنام محمدی" در بهمن ماه سال 1345 درمحله كوت شیخ خرمشهر به دنیا آمد، از همان دوران كودكی با سختیها و دشواریهای زندگی آشنا شد و موجب شد تا برای مبارزات عالی و ارزشمند در عرصه ی زندگی آمادگی بیشتر به دست آورد.
به رغم همهی سختیها با كار، فعالیت و حرفه آموزی انس یافت و كارهایی چون خیاطی، تعمیر ماشین و تعمیر رادیو و تلویزیون را فرا گرفت، بهنام پس از انقلاب درتعمیرگاه سپاهپاسداران به عنوان شاگرد مكانیك مشغول به همكاری شد.
دردوران دفاع مقدس و هجوم دشمنان به خرمشهر راه مبارزه با متجاوزان را در پیش گرفت،اوبا همان جسم كوچك اما روح بزرگ و دل دریاییاش به قلب دشمن میزد و باوجود مخالفت فرماندهان، خود رابه صف اول نبرد میرساند تا از شهر و دیار خود دفاع كند.
چندین بارنیزبه اسارت دشمن درآمد اما هربار با توسل به شیوهای از دست آنان گریخت و باز به نبرد و دفاع پرداخت.
بهنام بااستفاده ازتوان و جسارت خود توانست اطلاعات ارزشمندی از موقعیت دشمن را به دست آورده و در اختیار فرماندهان جنگ قرار میداد، در یكی از مصاحبههایش از پدر و مادرها خواسته بود كه بچههای خود را اهل مبارزه و جنگ و جهاد بار آورند.
بهنام، به بچهها اینگونه سفارش كرده بود: از بچهها میخواهم كه نگذارند امام تنها بماند و خدای ناكرده احساس تنهایی بكند و در هر كاری خدا را فراموش نكنند و به خدا توكل كنند.
آن مبارز شجاع و پرتلاش همچنین كار رساندن مهمات به سایر رزمندگان اسلام را نیز انجام میداد و گاه آنقدر نارنجك و فشنگ به بند حمایل و فانسقه خود آویزان میكرد كه به سختی این سو وآن سو میرفت، حضورش به دیگر رزمندگان روحیه میداد و تلاش بیامان و بیوقفهاش عرصه را بردشمن تنگ می كرد.
بهنام محمدی نوجوان 13 ساله خرمشهری در نخستین سال جنگ تحمیلی عاقبت بر اثراصابت تركش خمپاره در خرمشهر به شهادت رسید و شهید “فهمیده”ای دیگر شد.
مادر بهنام در بیان خاطرهای ازاین شهید آوردهاست: ” هنگام شروع جنگ تحمیلی بهنام 13 سال و هشت ماه داشت، نخستین فرزندم بود، او در ۱۲سالگی به من میگفت “می خواهم طوری باشم كه در آینده سراسر ایران مرا به خوبی یاد كنند و به قهرمان ملی باشم”.
"در ایام جنگ میگفت:
مادر دلم میخواهد بروم پیش امام حسین(ع) و بدانم كه چگونه شهید شده” ” بهنام آرزوی شهادت در دلش شعله ور بود، او به من كاغذی نشان داد كه درباره غسل شهادت در آن نوشته بود و گفت: مامان مرا غسل شهادت بده زیرا می خواهم شهید شوم، تو هم از خرمشهر برو، اینجا نمان میترسم عراقی ها تو را ببرند، مادر اگر شهید بشوم برایم گریه میكنی؟
یكی ازهمرزمانش برایم تعریف كرد كه 28/7/59 نزدیك فروشگاه فرهنگیان در خیابان آرش خرمشهر تركشی به سینهاش خورد و شهید شد.