یک پژوهشگر آموزش و پرورش گفت: متأسفانه آموزش و پرورش در برابر تبلیغات مسموم شرکتها و موسسات و نیز برخی برنامههای نامناسب صداوسیما که ذهن عمومی جامعه را در ارتباط با یادگیری دچار انحراف میکند، بسیار منفعلانه عمل میکند.
به گزارش باشگاه دانشجومعلمان ایران به نقل از ایلنا؛ «در بخش نخست از نشست» چشم انداز آموزش و پرورش در ۱۳۹۵ «، نُه مورد از بیست تغییر ضروری در نظام آموزش رسمی که توسط مرتضی نظری، پژوهشگر آموزش و پرورش و توسعه انسانی در نشست کافه خرد ارایه شده را خواندیم. بخش پایانی این گزارش را از نظر میگذرانیم:
ب: تغییرات ارتباطی – اجتماعی
۱۰- دیپلماسی عمومی وزارت آموزش و پرورش باید فعالتر شده و روابط عمومی این دستگاه، پویایی و تحرک بیشتری به خود دهد. آموزش و پرورش در این سالها با اُفت کمی و کیفی مخاطب و از این مهمتر با کاهش ضریب تاثیر و نفوذ در حوزه عمومی مواجه شده که قطعاً این اُفت جایگاه، مسیر را برای تحقق اهداف آموزش و پرورش سختتر میکند. اجزا و ارکان روابط عمومی و نظام رسانهای آموزش و پرورش باید قدرت اقناع عمومی بسیار بالایی داشته باشند. خیلی مهم است که آموزش و پرورش بتواند با انواع روشهای رسانهای و تولید محتوای اثرگذار، نگاه عمومی را با خود و برنامههایش همراه نماید.
روابط عمومی باید مانند وکیل مدافعی برای صدمه ندیدن شخصیت معلمان و دانش آموزان در افکار عمومی نیز ایفای نقش کند. دستگاه آموزش و پرورش طبق قانون اساسی، متولی حاکمیتی آموزش و تربیت در جامعه است و باید در برابر تبلیغات بنگاههای تجاری و القاء برداشتهای غیرتربیتی و ابزاری، روشنگری کند. متأسفانه مأموریتهای تحولی و توسعهای وزارت آموزش و پرورش در افکار عمومی غایب است. گاهی تأثیر ساخت یک کلیپ یا فیلم کوتاه اثرگذار برای انتقال یک پیام آموزشی به خانوادهها با هیچ تکنیک رسانهای و تبلیغاتی قابل مقایسه نیست. تربیت در جامعه ما جاری و ساری نشده است.
۱۱- آموزش و پرورش به موازات ورود فناوریهای جدید ارتباطی به کشور و تغییرات فرهنگی و اجتماعی ناشی از گسترش ارتباطات شبکهای، از جامعه عقب افتاده و همین عقب افتادگی، بحران دیگری برای نظام آموزشی کشور رقم زده که عنوان» بحران اثربخشی «شاید گویاترین تعبیر باشد. خانوادهها، بازار کار و جامعه از ماحصل ۱۲ سال هزینه مادی و معنوی برای فرزندان در نظام آموزش و پرورش رسمی، مطلوبیت و نتیجه چشمگیری نمیبینند و اگر رشد و پیشرفتی در مهارتهای بچهها رخ میدهد به ندرت به سیستم آموزش رسمی و دولتی مربوط میشود و بیشتر به تلاش و سرمایه گذاری خانوادهها بر میگردد. به عنوان نمونه؛
- دانش آموز ایرانی بعد از پایان دوران متوسطه و اخذ دیپلم، نمیتواند انگلیسی حرف بزند،
- با بسیاری از آداب اجتماعی ساده مانند طرز ارتباط صحیح و زندگی شهروندی نا آشناست،
- از مهارتهای موردنیاز و قابل استفاده در بازار کار فاصله دارد.
نگرش حاکم بر سیاست گذاری آموزش و پرورش باید به واقعیتهای جامعه نزدیکتر شود.
۱۲- انجمنهای غیردولتی و سمنها (سازمانهای مردم نهاد)، تشکلهای فرهنگیان و هر گونه فعالیت داوطلبانه و غیردولتی که میتواند در هر نقطه کشور حمایتی هرچند کوچک در ابعاد مختلف عمرانی، فرهنگی، علمی و به ویژه حمایت از تحصیل کودکان مناطق محروم نماید، باید مورد ترغیب و تشویق آموزش و پرورش قرار گیرند.
ج: تغییرات نگرشی
۱۳- جامعه ایران به شهروند مفید بیشتر نیاز دارد تا شهروند معروف بودن. حال آنکه موسسات کنکور با همراهی صداوسیما عکس این را تبلیغ میکند. در شرایطی که قمار کنکور، فرصت زندگی را از بچهها گرفته، آموزش و پرورش برای زندگی امروز بچهها چه پیامی دارد؟ زندگی و مهارتهای ضروری و در رأس آن مهارت برقرای ارتباط موثر به عنوان یک ضرورت اجتماعی و فرهنگی نیاز اساسی امروز دانش آموزان است. برای تجهیز دانش آموزان به سوادها و مهارتهای چندگانه برنامه ریزی کنیم. متأسفانه آموزش و پرورش در برابر تبلیغات مسموم شرکتها و موسسات و نیز برخی برنامههای نامناسب صداوسیما که ذهن عمومی جامعه را در ارتباط با یادگیری دچار انحراف میکند، بسیار منفعلانه عمل میکند.
۱۴- برای کاهش انواع فقر به ویژه فقر قابلیتی در بچهها برنامه ریزی کنیم. آموزشی که بچهها را از چنگال فقر نرهاند بیفایده است. هم فقر تحصیلی و هم فقر قابلیتی. مدارس ما ناخواسته بچهها را فقیر میپروراند. باید از کودکی روی استقلال شخصیتی بچه کار کنیم. تفکری که یگانه راه خوشبختی و سعادتمندی را ارتزاق از شیر نفت میداند، سودی به حال آینده ایران ندارد. منابع و محدودیتهای ایران را باید به بچهها بقبولانیم و از نظر ذهنی و تربیتی نگاه فرزندانمان را به زندگی مستقل و غیر دولتی متمایل کنیم. این کار را با تمرین و تجربه و خارج سازی بچهها از کلاس درس به دست میآید. کلاس درس اگر از میدان تجربه و ساختن و خراب کردن و دوباره ساختن دور باشد اتفاقی نمیافتد.
۱۵- از ترسیم آموزش و پرورش تخیلی و دور از دسترس، دست بشوییم. مثلاً در سند تحول بنیادین حدود پانزده ویژگی برای تربیت دانش آموز مطلوب ذکر شده که حتی حضرت باریتعالی هم چنین انتظاراتی از پیامبران اولوالعزم ندارد. گاهی انسان متحیر میماند که هدف از تربیت دانش آموز، رسیدن به انسانهای قدیس است که کاری جز نماز و روزه ندارند یا شهروندانی مفید و به دردبخور برای خود و جامعهشان؟
۱۶- هنوز رویکرد حاکم بر برنامههای پرورشی مدارس مبتنی بر ظاهر احکام و مناسک و نگاه گزینشی به برخی آموزههای دینی است. دانش آموزان را بیشتر به ظواهر دین متمایل میکنند. بیان رفتارهای الگویی در سیره بزرگان دین ما بیتردید در تغییر نگرش دانش آموزان تاثیر مطلوبی دارد. به فرزندانمان باید در مدارس بگوییم که پیامبر با کسی که او را استهزا میکرد و بارها زباله به سویش پرتاب میکرد، چه رفتاری نشان داد؟ یا امام علی(ع) با مخالفان فکری و عقیدتی خود چه رفتاری و با دزدان بیت المال و متعرضین به حقوق مردم چه رفتاری میکرد؟ در جای جای زندگی امامان ما جلوههای بسیار اثرگذاری از مهربانی و انسان دوستی و خردورزی وجود دارد که اگر هنرمندانه واقعیتها را به دانش آموزان منتقل کنیم تا حدی روند رو به رشد دین گریزی نسل جوان کاهش مییابد.
۱۷- برای درس اجتماعی، تاریخ و جغرافی برنامه ریزی بیشتری داشته باشیم. نسلی که از گذشته فرهنگی خود چیزی نداند یا بدتر از آن، مطالبی» مشوش و نادرست «از تاریخ خود بداند، نمیتواند درکی از حال و آینده داشته باشد. در عصر جدید باید بچهها با هویتی منطقی و روشن پای به عرصه جهانی شده امروز بگذارند. همچنین ادب، نحوه تعامل با دیگران و مهارت زندگی در کنار یکدیگر و همکاری با هم از مهمترین خلأهای نسل جدید است. بچهها امروز دانش مکانی ضعیفی نسبت به ایران دارند.
۱۸- وضعیت برنامه رسمی آموزش زبان انگلیسی در کشور ما جز معطلی و اسراف و کشتن وقت بچهها کمترین فایدهای ندارد حال آنکه اگر شیوه آموزش و روش آنوزش زبان انگلیسی اصلاح شود ظرف ۲ تا ۳ سال یک دانش آموز باید نتیجه بگیرد. این وضعیت زیبنده کشوری نیست که میخواهد با دنیا تعامل داشته باشد.
۱۹- دو امکان را در مدارس بیش از پیش فراهم آوریم: شادی بیشتر در مدرسه و تفکر انتقادی تا در مسیر زندگی، انتخابهای آگاهانه تری داشته باشند. به عبارت ساده؛ مدرسه محلی برای آزادکردن هیجان و تمرین نحوه مدیریت هیجانات است نه کنترل و اعمال قوانین انضباطی و پادگانی. وقتی در طول تحصیل بچهها در مدرسه، نحوه مدیریت هیجانات را با آنها تمرین نمیکنیم، نتیجتاً در جوانی و بزرگسالی با طوفان هیجانات همین دانش آموزان در خیابانهای شهر روبه رو میشویم. تا جایی که میتوان باید از استاندارسازی و اعمال باید و نباید برای شکل گیری شخصیت بچهها بپرهیزیم. نسل جدید،«نسل باید»ها نیست این نسل،«نسل شاید»هاست. تفکری که دنبال یکسان سازی و و ندیدن تفاوتهای بچهها باشد، یا آنها را منزوی میسازد یا آنها را خشونتی و واکنشی بار میآورد. نباید عزت نفس و نیروی آفرینندگی را از بچهها سلب کرد. میوه این تفکر، عقب ماندگی و خاموشی چراغ دانایی و توسعه است.
۲۰- باید روی هویتمندی بچهها در مدارس خیلی کار کنیم به گونهای که نه در گذشتههای دور درجا بزنند و نه از حال و آینده غافل شوند. بدترین حالت مربوط به زمانیست که نسل نوپای ایران دچار «بدهویتی و هویت مغشوش» شوند و نتوانند نه با ایرانیت و نه با اسلامیت ارتباطی آگاهانه و منطقی برقرار کنند. نگاه تزئینی و تعارف آمیز چه با ایرانیت و چه با اسلامیت هیچ عایدی برای پیشرفت ایران ندارد. چه باورهای دینی و چه عشق و علاقه به ایران اگر ما و فرزندان ما را به اصلاح وضع موجود نرساند و به تغییری در رفتار ما منجر نشود، صرفاً یک احساس زودگذر و تعلق خاطر بیثمر است.
به فرزندانمان یاد بدهیم با هفت هزار سال فرهنگ ایران واقع گرا و منطقی برخورد کنند. برخوردشان نه از روی تقلید باشد و نه از نه سر شیدایی و پذیرش بیدلیل، نه نفی و انکار و نه حذف و تکفیر، بلکه برخوردی نقادانه، پرسشگرانه و از روی تأمل و تفکر در برابر هر چیزی که به ما و فرزندانمان عرضه میشود. اینگونه به صواب نزدیکتر است.